صبح و شام

موی افشان را حجاب روی زیبا کرده ای

صبح روشن را اسیر شام یلدا کرده ای

پرشکن ، خوشبو ،سمن سان ، حلقه حلقه تاب تاب

وه عجب دامی سرراهم مهیا کرده ای

همچو خورشیدی که گاه از پشت ابرنیلگون

رخ نماید ، اینچنین رخ را فریبا کرده ای

چون پرستو می کشد پر تابهار روی تو

دل که دنیایش به دام آورده ، رسوا کرده ای

تابه دام افتد دلی گه یک نگه کافی بود

وای من صدها نگاهم پرتمنا کرده ای

من زپا افتاده ام بی هوده با مستی چو من

چشم مستی آفرین را باده پیما کرده ای

یک غم اکنون سوزدم ای جان خسرو چون شرر

کاینچنین تنها مرا مفتون و شیدا کرده ای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد