قطره و دریا
من آن سمندرم که به آتش دمـیده ام
گـردن ز عاشقی به ثریا کشیده ام
دیوانگی نگر که درایـن واپسین عمر
چـون نوجوان تازه به دوران رسیده ام
نازم به بخت خـود که زاقبـال خسروی
دل بستـه ام به عشق و زعالم بریـده ام
ساقی شراب خلسه به هرکس نمی دهـد
من هم به قــــدرهمتم از آن چشیـده ام
پارا تــــــوان این ره بی انتـها نبود
با سر به سوی کعبه ی کویش دویده ام
فارغ زقیـد نام و رها از بـلای ننگ
دامی به دور خـود ز گناهش تنیـده ام
شبنم نیم که بررخ گل جلوه گـر شوم
اشکم به پای دلبر جانان چکیده ام
خسرو عجب مکن که پس از رنج بیکران
بـی ترس مدعـی به برش ، آرمیـده ام
درمنتهای حسرت یک قطره بوده ام
اکنون بیا ببین که به دریا رسیده ام
سهیلا جان
اولین باره که به صفحهی شعرهای پدر آمده ام. شعرهای این صفحه را خواندم خیلی قشنگ بودند
ساقی شراب خلسه به هر کس نمیدهد
من هم به قدر همتم از آن چشیده ام ...
حافظ میگه: نیل مراد بر حسب فکر و همت است...
شعرهای پدر رنگ و بوی غزلهای حافظ دارد، زیبایی بینابینی سبک هندی و عراقی و دلنشین اند
دل نشان سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
پاینده باشی
شهرزاد جان ٬
اقتخار دادی به ما سر زدی. متاسفانه امروز متوجه شدم در تایپ شعر قطره و دریا اشتباه تایپی داشته ام که اصلاح شد.
نظرات تو برای من بسیار ارزش دارند . از تو ممنونم.