کرده دلم هوای او/ می طپد از برای او / تا که نهم به پای او / سربه درسرای او
مه که گرفته آبرو / شد به مثل چو روی او/ گل زتنش گرفته بو / جلوه هم از لقای او
گرنبود فرشته او / ازچه به جان سرشته او/ بردل من نوشته او/ نام وی و هوای او
جان وجهان من بود/ راحت جان من بود /سرو روان من بود / قامت خوش رسای او
گرچه گهی زمن رمد / بوسه زلب اگر دهد/ برتن خسته جان دمد /غنچه ی جان فزای او
بخت مدد کند اگر /چرخ اگر شود دگر /بررخ من فتد مگر/ طره ی مشک سای او
وه چه شود که دلبرش /مست فتاده دربرش / تابه فلک رسد سرش / خسرو بی نوای او